loading...
دل نوشته های من
محمد بازدید : 28 یکشنبه 25 خرداد 1393 نظرات (0)

و امشب چقدر تاریک است

 نه مهتابی، نه ستاره ای، و نه نور چشمهایت

 هیچ یک را نمیبینم،

 تنها آسمان تیره شده ی

  آرزوهایم را می بینم

 که ابرهایش بغض کرده اند

 اما حتی شانه ای از درخت خشکیده ای

برای بارش نمی یابند

 میترسم از روزی که بی هوا

 هوای دلم طوفانی شود

 از طوفانش هراسی ندارم

 اما با بی پناهی چه کنم،

نه چمنی، نه سبزه زاری،

 که بر آن بغض فرو خفته ام ار جاری کنم،

 بیا....

 شانهایت را برای گریه کردن دوست دارم...

ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آرشیو
    آمار سایت
  • کل مطالب : 10
  • کل نظرات : 1
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 0
  • آی پی امروز : 13
  • آی پی دیروز : 9
  • بازدید امروز : 18
  • باردید دیروز : 0
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 18
  • بازدید ماه : 21
  • بازدید سال : 22
  • بازدید کلی : 503